معرفی
کتاب «عامه پسند» نوشتهی نویسنده و شاعر آمریکایی «چارلز بوکفسکی» و ترجمهی «پیمان خاکسار» است. بوکفسکی آخرین داستان خود را از زبان کارآگاهی به نام نیکی بلان روایت میکند. بلان به سفارش فرشتهی مرگ در حال تحقیق و دستگیری نویسندهای فرانسوی به نام «لویی فردینان سلین» است. در طول این جستوجو سه ماموریت دیگر از جمله پیدا کردن گنجشک قرمز، کشف و اثبات خیانت زنی به شوهرش و دور کردن یک زن زیبا از زندگی مدیر یک موسسه، توسط این کارآگاه خصوصی دنبال میشود. در بخشی از کتاب میخوانید: «اغلب بهترین قسمتهای زندگی زمانی بودهاند که هیچ کاری نکردهای و نشستهای دربارهی زندگی فکر کردهای. منظورم این است که مثلا میفهمی که همه چیز بیمعناست، بعد به این نتیجه میرسی که خیلی هم نمیتواند بیمعنا باشد. چون تو می دانی بیمعناست و همین آگاهی تو از بی معنا بودن، تقریبا معنایی به آن میدهد. میدانی منظورم چیست؟ بدبینی خوشبینانه!». بسیاری عامهپسند را بهترین رمان چارلز بوکفسکی میدانند. «نشر چشمه» چاپ هشتم این رمان را درسال ۱۳۹۴ منتشر کرده است.
ماجرایی پلیسی بدون قتل و جنایت
عامهپسند (Pulp) را بوکفسکی درست چند ماه قبل از مرگش در سال ۱۹۹۴ نوشت. شاید به همین دلیل است که مفهوم مرگ در همهی فضای داستان حضور دارد. عامهپسند ماجرایی پلیسی دارد و میتوان آن را در ردهی ادبیات پلیسی به شمار آورد، اما در این اثر هیچ جنایتی اتفاق نمیافتد. «نیک بلان»، کاراگاه خصوصی پیر و چاق، دائمالخمر، بددهن و ازکارافتادهای است که هیچ مراجعی ندارد تا اینکه زنی به نام «بانوی مرگ» به او سفارش میدهد تا سلین را برایش پیدا کند. سلین همان لویی فردینان سلین، نویسندهی سرشناس فرانسوی است که سالها پیش مرده است، اما بانوی مرگ اصرار دارد که او زنده است. سفارشهای دیگری نیز دریافت میکند. پیدا کردن گنجشک قرمز، تحقیق دربارهی خیانت یک زن جوان به شوهرش، زیرنظر گرفتن زن زیبای فضایی که مردی ادعا کرده افسونگر است و… . تفکر فلسفی بهویژه نهیلیستی همیشه در آثار بوکفسکی به چشم میخورد. در این داستان هم که با طنز خاصی روایت شده افسردگی، یکنواختی و بیمعنایی زندگی کاراکتر اصلی را آزار میدهد. او بلاتکلیف و سردرگم است و این مشخصهی آدمهای مدرن است. همهی شخصیتها در این قرن تکنولوژی و پیشرفت به دنبال حل مسایلی پوچ و بیمعنا هستند. بلان هم در پیگیری ماموریتها بیشتر به بیهودگی زندگیاش و مرگ فکر میکند. او از زندگی خسته شده و همهچیز را پوچ و بیمعنی میبیند. بیشتر روزهایش در مستی و شرط بستن روی مسابقات اسبدوانی میگذرد. با همهی این احوال از تمام معرکههایی که برایش پیش میآید جان سالم به در میبرد. هنری چیناسکی شخصیت کلیدی داستانهای بوکفسکی برخلاف دیگر آثارش، در این داستان حضور کوتاهی دارد. به نظر میرسد شخصیت بلان شباهتهایی به خود بوکفسکی دارد. شاید بوکفسکی حس و حال خودش دربارهی مفاهیم زندگی و دلسردیاش از زندگی در شهری مثل لسآنجلس را در این داستان بیان کرده است. عامهپسند بسیار تحتتاثیر فردینان سلین نوشته شده است و این موضوع با حضور سلین در همه جای داستان هویداست. این رمان چه به لحاظ فرم و چه محتوا شباهت بسیاری به آثار سلین دارد و از این رو ادای دینی به این نویسنده محسوب میشود. بعضی صاحبنظران معتقدند عامهپسند به «در رویای بابل» ریچارد براتیگان نیز شباهت دارد. بوکفسکی در آغاز کتاب اعلام کرده این اثر را به «بد نوشتن» تقدیم کرده است.
قسمتهایی از داستان
اغلب بهترین قسمتهای زندگی زمانی بودهاند که هیچ کاری نکردهای و نشستهای دربارهی زندگی فکر کردهای. منظورم این است که مثلا میفهمی که همه چیز بیمعناست، بعد به این نتیجه میرسی که خیلی هم نمیتواند بیمعنا باشد. چون تو میدانی بیمعناست و همین آگاهی تو از بیمعنا بودن، تقریبا معنایی به آن میدهد. میدانی منظورم چیست؟ بدبینی خوشبینانه.
روز بعد باز دوباره برگشته بودم دفتر. احساس بیهودگی میکردم، رک حرف بزنم. حالم از همه چیز به هم میخورد. نه من قرار بود به جایی برسم، نه کل دنیا. همهی ما فقط ول میگشتیم و منتظر مرگ بودیم. در این فاصله هم کارهای کوچکی میکردیم تا فضاهای خالی را پر کنیم. بعضی از ما حتی این کارهای کوچک را نمیکردیم. ما جز نباتات بودیم. من هم همینطور. فقط نمیدانم چه جور گیاهی بودم. احساس میکردم که… یک شلغمم.
من در واقع بین فضا و مرگ نشسته بودم. هر دو در هیبت زن. چه شانسی داشتم! ضمنا قرار بود گنجشک قرمزی را پیدا کنم که شاید اصلا وجود خارجی نداشته باشد. همه چیز عجیب بود. به خیالم هم نمیرسید یک روز اینطوری گرفتار شوم. دلیلش را هم به زحمت متوجه میشدم. چه کار میتوانستم بکنم؟ جواب رسید: «بیخیال همه چیز، احمق»
بیشتر آدمهای دنیا دیوانه بودند. آن بخشی هم که دیوانه نبودند، عصبی بودند. آن بخش هم که دیوانه یا عصبی نبودند، احمق بودند. هیچ شانسی نداشتم. فقط ادامه بده و منتظر پایان باش. کار سختی بود. سختترین کاری که میشه تصور کرد.
حالا این جا بودم. نشسته بودم و به صدای باران گوش میکردم. اگر همین الان میمردم در هیچ کجای دنیا حتی یک قطره اشک هم برایم ریخته نمیشد. نه این که دلم چنین بخواهد ولی خیلی غیرعادی بود. آدم فلکزده تا چه حد میتواند تنها شود؟ ولی دنیای بیرون پر از بیمصرفهای پیر و ابلهی مثل من بودند. نشسته بودند و به صدای باران گوش میدادند و فکر میکردند چه بر سر زندگیشان آمده. این درست زمانی است که میفهمی پیر شدی، وقتی که میشینی و در شگفتی که همه چیز کجا رفت.
نویسنده پرفروش آمریکایی
چارلز بوکفسکی «Charles Bukowski»، شاعر و نویسندهی آمریکایی در سال ۱۹۲۰ در شهر آندرناخ آلمان متولد شد. پدر او سربازی آمریکایی بود و در سال ۱۹۲۲ به همراه خانواده به آمریکا بازگشت و در لسآنجلس ساکن شدند. بوکفسکی به دلیل رفتارهای خشونتآمیز پدرش تنها و منزوی بار میآید. او در کالج لس آنجلس به مدت دو سال درس ادبیات وروزنامه نگاری خواند و به نوشتن پرداخت. بیستوچهار ساله بود که اولین قصههای کوتاه و اولین مجموعه شعر خود را با نام «گل، مشت و زوزه ای وحشی» در سال ۱۹۵۹ منتشر کرد. او از سنین نوجوانی در جستجوی شغل بود و سرانجام در سال ۱۹۵۰ به استخدام اداره پست درآمد. او در سال ۱۹۵۷ با باربارا فرای ازدواج کرد و دو سال بعد از او جدا شد و پس از آن سالها با فرانسیس اسمیت زندگی کرد و از او صاحب دختری به نام مارینا لوییز شد. بوکفسکی در اواسط دهه هفتاد با استقبال مخاطبان از مجموعه شعرها و داستانهای کوتاهش به عنوان نویسنده و شاعر برجسته آمریکایی مطرح شد. در همین زمان و در چهل و نه سالگی با انتشارات بلک اسپارو و ناشر آن جان مارتین با داشتن حقوق مادامالعمرِ ماهیانه ۱۰۰ دلار، قرارداد بست. در این زمان بود که کارش در اداره پست را رها کرد و به نوشتن حرفهای تمام وقت پرداخت. در سال ۱۹۷۶ با دختری به نام لیندا لی بیلی آشنا شد، دو سال بعد با او از شرق هالیوود به بندر سن پدرو در جنوب لسآنجلس رفت و در سال ۱۹۸۵ با هم ازدواج کردند. سارا در رمانهای زنان و هالیوود اشاره به لیندا دارد. بوکفسکی در سال ۱۹۹۴ و در سن ۷۳ سالگی بر اثر ابتلا به سرطان خون درگذشت.
جملهای کوتاه بر روی سنگ قبر او حک شده است: «Don't Try» تلاش نکنید! این جمله بخشی از یکی از شعرهای بوکفسکی است. بازدیدکنندگان هر کدام تفسیرهای مختلفی از این عبارت در ذهن میپرورانند. تعبیر لیندا همسر بوکفسکی این است: «اگر شما تمام وقتتان را برای تلاش کردن صرف کنید، آنگاه همه آن چیزی که انجام دادید تلاش کردن بوده. پس تلاش نکنید. فقط انجامش دهید.» بوکفسکی در جایی گفته است: «برخی از من میپرسند که چه کار میکنم و چگونه مینویسم و آثار ادبیام را خلق میکنم و من تنها به آنها پاسخ میدهم تنها کاری که لازم است انجام دهی این است که هیچ کاری نکنی! کافی است دست از تلاش برداری! این خیلی مهم است که تلاش نکنی، چه برای به دست آوردن یک کادیلاک، چه برای خلق یک اثر و چه برای جاودانگی. فقط کافی است که منتظر شوی و اگر اتفاق نیفتاد بیشتر منتظر شوی. درست مثل یک میخ روی دیوار. صبر میکنی تا خودش به سمت تو بیاید.»
بوکفسکی از نویسندگان بسیاری همچون چخوف، داستایفسکی، کافکا، همینگوی و… تاثیر پذیرفته است اما فردینان سلین با سفر به انتهای شب و مرگ قسطی بیشترین اثر را بر او گذاشته است. ژان پل سارتر از بوکفسکی به عنوان بزرگترین شاعر آمریکا یاد میکند. او در طول دوران هنری از ۱۹۴۰ تا ۱۹۹۰ بسیار فعال و از نویسندگان پرفروش آمریکایی به شمار میرفت. سبک زندگی لسآنجلسی، بیپولی، روابط اجتماعی، زنستیزی و یاغیگری مضمون آثار اوست. بعضی از منتقدان سبک ادبی بوکفسکی را «رئالیسم کثیف» نامیدهاند. آثار او به زبانهای بسیاری ترجمه و در جهان منتشر شده است.
اولین رمان او پستخانه که در سال ۱۹۷۱ منتشر شد، سالهای خدمت بوکفسکی در اداره پست را روایت میکند. رمان بعدی او هزارپیشه بود. در سال ۱۹۷۸ رمان زنان را که با ساختاری اوتوبیوگرافیک نگاشته بود منتشر کرد. ساندویچ ژامبون و هالیوود رمانهای بعدی او هستند. آخرین رمانش عامهپسند را در سال ۱۹۹۴ یعنی همان سالی که بر اثر سرطان خون درگذشت منتشر کرد. در ایران پیمان خاکسار رمانهای هالیوود و عامه پسند را ترجمه کرده است. مجموعه داستان موسیقی آب گرم را بهمن کیارستمی به فارسی برگردانده است. بسیاری از شعرهای او نیز در مجموعههای «سوختن در آب، غرق شدن در آتش» و «یک شعر تا حدودی من در آوردی» منتشر شده است.
نامهنگاری به شاعران، نویسندگان و دوستان نیز از علاقهمندیهای بوکفسکی در کنار نوشتن آثارش بود. او در این نامهها از خود، آدمهای زندگی و ارتباطاتش می گفت و نظراتش دربارهی شعر، داستان و ادبیات را ابراز میکرد. زندگینامهی او را میتوان از میان همین نامهها یافت. نامههای گزیدهی او در چند کتاب از جمله «Screams from the Balcony»، «Living On Luck»، « Reach For The Sun» و «Decade of Dialogue» منتشر شده است.
مترجم خبرساز
پیمان خاکسار مترجم پرکار حوزهی ادبیات و تدوینگر متولد ۱۳۵۳ در تهران است. او برای ترجمه، انتخابهای متفاوتی از میان نویسندههای کمترآشنا برای مخاطبان ایرانی داشته و از اینرو آثارش همیشه مورد استقبال قرار گرفته است. اولین ترجمهی خاکسار «سوختن در آب، غرق شدن در آتش» برگزیدهای از اشعار چارلز بوکفسکی است که در سال ۱۳۸۷ وارد بازار کتاب شد. عامهپسند و هالیوود از بوکفسکی، یکی مثل همه اثر فیلیپ راث، باشگاه مشتزنی از چاک پالانیک، سومین پلیس از فلن اوبراین، بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم و مادربزرگت را از اینجا ببر! اثر دیوید سداریس، اتحادیه ابلهان اثر جان کندیتول، برادران سیسترز از پاتریک دوویت، اومون را اثر ویکتور پلوین، شاگرد قصاب نوشتهی پاتریک مککیب، پسر عیسی از دنیس جانسون، جزء از کل اثر استیو تولتز، ترانهی برف خاموش از هیوبرت سلبی جونیور آثار اوست. اتحادیه ابلهان موفق شد در نظرسنجی منتقدان و نویسندگان مجلهی ادبی «تجربه» در سال ۱۳۹۱ رتبه اول را از آن خود کند.
خاکسار دربارهی انتخابهایش برای ترجمه گفته است:«از نویسندههای پیچیدهنویس خوشم نمیآید، من از نویسندهای که در کارش جنون باشد خوشم میآید. ملاک خیلی پیچیده و مشخصی برای انتخاب ترجمه کتابها ندارم. از آنجاییکه زیاد کتاب میخوانم و سلیقه عجیب و غریبی نسبت به انتخابها دارم باید این کتابها جذبم کنند. بعضی کتابهایی که تصمیم گرفتهام ترجمه کنم، به نظرم گاهی ایرادهایی داشتهاند که نصفهونیمه رهایشان کردهام. گاهی هم برخی آثار آنقدر به نظرم آکادمیک بودهاند که خستهام کردهاند. میتوانم بگویم بیشتر از ترجمههای منتشر شدهام ترجمههای نصفهونیمه دارم، اما آنهایی که دلم را بردهاند و عاشقشان شدهام را ترجمه کردهام. مثلا آنقدر از عامهپسند چارلز بوکفسکی استقبال شد که هالیوودش را هم ترجمه کردم و هنوز دوست دارم کارهای دیگرش را نیز ترجمه کنم.»
مشخصات
- نویسندهچارلز بوکفسکی
- مترجمپیمان خاکسار
- شابک۹۷۸۹۶۴۳۶۲۵۷۲۶
- ناشرچشمه
- موضوعرمان خارجی
- قطعرقعی
- نوع جلدشومیز
- تعداد صفحه۱۹۸
- تعداد جلد۱
- وزن۲۶۰ گرم
- سایر توضیحات- ادبیات آمریکا
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.